پسرم
سلام پسرم سلام تنهادلخوشیم خوبی همه زندگیم جات پیش خدا راحته مرد مامان اینجا ماله منو توا رضای مامان برا تو درست کردم واسه روزای دلتنگیم واسه شبایی که بیتابتم ونیستی واسه لحظه هایی که هستم ونیستی باتمومه حرفایی که تو دلمه ومیخوام ازاین به بعد رازدار حرفای مامان شی گلم میخوام ازاول بنویسم برات بااینکه تک تک کلماتش درده برام برمیگردیم اردیبهشت که تو اومدی پیشم تولد حضرت ابلفضل مثبت شد جواب ازمایشم بعد ازپنج سال دردوانتظار وازته دل خوشحال شدم ولی باز نگران بود خدایا که وقت سونو رسید داشتم میمردم چشامو بستمو دراز کشیدم دکتر گفت ساک حاملگیتشکیل شد وسن حاملگیو زد پنج هفته وپنج روز اون روز تولد امام زمان بود انگار دلم قرص بودکه سالم بغلت میگیرم مپل دیونه ها خوشحال بودم نمیدونستم چیکار کنم روزها میگذشت ومنو تو باخوشی باهم بودیم باهم نفس میکشیدیم زندگی میکردیم یازده هفته شد رفتم غربالگری میترسیدم باز دکتر گفت ببین بچتو وای خدایا من این کوچولوی ناز ماله من بود ماله خود خودم میخندیدمو تو دلم قربون صدقت میرفتم برگشتیمو منتظر غربالگری دوم شدیم روزامون باخوبی گذشت روی تخت دراز کشیدم دکتر مهربون گفت بچت پسره خدایا من پسردارم مرد مامان دلخوشیم دست وپا میزدی ومن روی ابرا بودم شد بیستو یک هفته ناهار خوردم ودراز کشیدم هشت شهریور درد لعنتی اومد سراغم رفتم مطب دکتر گفت بچه داره دنیا میاد باگریه ازش پرسیدم میمونه گفت نه تمومه ارزوهای من وباکل دنیا خراب شد روی سرم دلخوشیم داشت میرفت برای همیشه شب باکلی درد پسرمودنیا اوردم زنده بود نفس میکشید دستو پازدومنو تنها گذشت باهمه خاطراتش باتمومه ارزوهای به گل نشستم منو نبردوتنهایی رفت بچه ای که نذر امام رضا بودمو به عشقش رضاگذاشته بودم اسمشو خداازم گرفتش وجاش ی کوه درد گذاشت تو دلم
رضا مامانی ببخش گریه میکنم تو ناراحت نشیا بدون ناراحتی میمیرم منکه جر تو کسیو ندارم تو نامردی کردیو مامانو تنهاگذاشتی ولی ی نمادر بچشو تنها نمیذاره هیچ وقت رضا ازدست بابا ناراحتم میخوام ی چیزیو بهت بگم که به کسی نگفتم دکتر گفت دلیل زایمان زودرست استرس وناراحتی بوده وگرنه مشکلی نداشتی میخوام برات ازشبایی بگم که با گریه میخوابیدم ازشبایی که گرسنه میخوابیدم میدونم یادته یادم نمیره سیلی که توماشین توگوشم زد مگه زن حامله رو میزنن یادته بعدش رفتیم امامزاده اشکای مامان یادته که خدایا کجا برم خونه پر مهمون بود مراسم بود یادته زیارت عاشورایی که باهم خونیذیم من گریه کردمو تو هم ازناراحتی لگ میزدی حرفایی که بهم زد باعپ شده ازش متنفربشم گفت بچت ازمن نیست یعنی چی رضا توکه شش ماه بامن بودی میدونی چطور ادمیم اون شبی که گفت بذار دنیا بیاد ازت میگیرمش تا صبح نخوابیدم که خدایا ازم بگیرتش چیکارکنم بدون رضا میمیرم رضا من باباتو باعث این میدونم که الان پیشم نیستی اینارو ن به خودش گفتم نه به کس دیگه به تو گفتم حلالش نمیکنم اون ی مادرو ازبچش جداکرد نمیبخشمش هیچ وقت رضا مامانی شاید الان که تو رفتی منم برم همونطور که اون باعث شد تواززندگیم بری منم اززندگی این میرم تا اخر عید میمونم دیگه دلخوشی باهاش ندارم میدونی رضا میدونم حرفای مامانو میفهمی دیگه جایی برای موندن نیست